باران


♥☆منتظــر مـهـدی☆♥

او خواهد امــــد

                             

پدربزرگ من كشاورز است. او ديروز به خانه ما آمد و خيلي ناراحت بود. بابا درباره گندم و ميوه‌هايي كه كاشته بود، پرسيد. پدربزرگ بيشتر ناراحت شد و گفت: «امسال هر چه كاشته‌ام بي‌آب مانده. همه مردم روستا ناراحت هستند. نمي‌دانم چه كنم!»
بابا داشت با پدربزرگ صحبت مي‌كرد كه من به اتاقم رفتم. جانمازم را انداختم و براي پدربزرگ دعا كردم:‌ «خدايا! خودت يك كاري كن كه باران زياد ببارد و زمين‌هاي پدربزرگ آب بخورد. خودت به همه درخت‌هاي باغش ميوه‌هاي خوش‌مزه و آب‌دار بده تا ديگر او ناراحت نباشد.

خداي بزرگ، مگر خانم معلم نگفت وقتي امام زمان(عج) بيايد، همه گل‌ها، درخت‌ها و زمين‌ها پر از شكوفه و ميوه و گياه مي‌شوند. خودت امام زمان(عج) را برسان تا همه كشاورزها را خوش‌حال كند».
داشتم دعا مي‌كردم كه صداي نم‌نم باران را شنيدم. از پنجره اتاق نگاه كردم و با خوش‌حالي به اتاق رفتم. صورت پدربزرگ را بوسيدم و گفتم: «دارد باران مي‌آيد! حتماً الان درخت‌هاي باغ شما دارد آب مي‌خورد».
بابا، مامان و پدربزرگ از پنجره اتاق بيرون را نگاه كردند. سه تايي لبخند زدند و گفتند: «خدايا شكر»
من هم توي دلم گفتم: «يا امام زمان(عج)، تو را به خدا زودتر ظهور كن كه همه خوش‌حال شوند ديگر!»



نظرات شما عزیزان:

حمزه
ساعت12:06---12 مرداد 1391
سلام

مطلب زیبایی بود

وبلاگ زیبایی هم دارید

التماس دعا

یا علی
پاسخ:سلام خیلی ممنون سر زدید بازم بیاید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, |11:10 | محب صاحب زمان علیه السلام| |

De$ign | کافه حجاب