♥☆منتظــر مـهـدی☆♥
او خواهد امــــد
کاش در اين رمضان لايق ديدار شوم ***************************************** منبع : به سوی ظهور{در بخش لینک ها} سلام ای ماه خدا ای میهمانی بزرگ مسلمانان! سفره ی ذکر تو بر سجاده ی نماز باز شد =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= بـر هــر نفست اشاره دارد رمضان / بر عشق و عطش نظاره دارد رمضان =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= جمعه شد آقا نگاهم بر در است بسم الله الرحمن الرحیم شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو ببینم؟ =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= چه می شد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟ وسلام بر امید منتظران وسلام بر گل نرگس...ای سلام بهانه... اللهم عجل لولیک الفرج دلم دوباره ببین که شده پریشانت ر اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن برای کلاس دانشگاه چقدر دنبال همکلاسی خوب و زرنگ می گردیم؟ شرایط حضور را نداریم! یا ابا صالح المهدی (عج) فریب ما مخور آقا دروغ می گوییـــــــــــــــم ما منتظريم از سفر، برگردي با سيصدوسيزده نفر، برگردي؟ شاید برای آمدنت دیر کردهای خورشید من برای چه تأخیر کردهای؟ بوی ظهور در شامه ی جهان پیچیده است .صدای گامهای کسی که آمدنی ست نیستی این روز ها که می گذرد، هر روز تمام بهانه ها ی دنیا به تو ختم می شود دلم به هر بهانه ای می گیرد . . . اي ضمير غايب،بيا و روشن کن هیچ داری از دل مهدی خبر؟ (( اللهم عجل لولیک الفرج )) براي رسيدن به تو بايد آسماني شد. روزی هزار بار دلت راشکسته ام سخت است ولی مولا، خوب است نمی آیی یادمـــان باشـد از امـــروز خطـــایی نکنیم اصلا دگر تحمّل این غم نمیشود این روزگار هر چه دلش خواست میکند سلام وارث تنهای بی نشانی ها! يقين دارم كه مهدي خواهد آمد هنوز منتظریم {شناسنامه حضرت مهدي(ع) طبق روايات} محل ولادت: شهر سامراء. نامدگان و رفتگان از دو كرانه زمان گل آفتاب گردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا. ما همه آفتابگردانیم. همه گویند به امید ظهورش صلوات چقدر نشانه ها زیاد است ... چه زیباست شخصیت خاتم الاوصیاء را در آینه بیان سید الاوصیاء مشاهده نمودن. از انحرافات خطرناک که جامعه پیش از ظهور به آن گرفتار میگردد، بیامنیّتی خانوادگی و ناموسی است، حضرت علی(علیه السلام) در این خصوص میفرمایند: «سفیانی در حالی که نیزهای در دست دارد، زنی باردار دستگیر مینماید و به یکی از یارانش میگوید: به او تعدّی نما و او سپس شکم زن را میدرد و جنینش را بیرون میآورد و هیچ کس نمیتواند چنین وضعیّت هولناکی را تغییر دهد.»
سحري با نظر لطف تو بيدار شوم
کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان
تا که همسفره تو لحظه ي افطار شوم...
سلام به سحر های قشنگ رمضان !!
سلام به روزه داری ها و ختم قران هایمان!!
سلام به ربنا های قبل از افطار هایمان!!
سلام به افطار ها و سفره های پر برکت آنها!
ماه رمضان ای مجلس میهمانی خدا سلام!!
ما تورا با تمام زیبایی هایت دوست داریم وبرای آمدنت لحظه ها را می شماریم!!
گویی به خدا بوی عطر علی همه جا رنگ گرفت . . .
در ظلمت بیکرانه ی شبهامان / دریا دریا ستاره دارد رمضان . . .
ماه ضیافت الهی مبارک
Continue
در فراق يار آهم از سر است
مي نمايند جمعه ها گر افتخار
باشد از مهدي زهرا انتظار...
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
"داستان مهدوی - خواب امام زمان"
استاد: شب یک غذای شور بخور ، آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب می دیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب می نوشم ، کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...!
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی...!
جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید...
"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
چه می شد که می آمدی
تا تشعشع گرمی نگاهت چشم دلمان را روشن می کرد. مهدی جان نظری فرما.
به همه پروانه هایی
که در کوچه های انتظار به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم آمده اند.مولا جان نظری فرما...
این روزها تمامی لحظه هایش برگ برگ کتاب قطور انتظاریست که
به امید آمدنت از پس هم ورق می زنیم...
می خواستم از دوری ات شکوه کنم...اما به یاد آوردم که در میان ما نظاره گرمان هستی!
به یاد آوردم که در برابر چشمان منتظرت،چگونه دلت را آزرده ایم!خبرآمد،خبری در راه است...
ای یوسف فاطمه!می خواستم بگویم تا سر حدجنون از فراقت خسته ایم...
اما به یاد آاوردم که که منتظرانت خستگی ناپذیرند!...
پس چگونه خود را منتظر بنامیم در حالی که از خود نیز به ستوه آمده ایم؟!ای دلبند زهرا...
نه پای پیش داریم ونه پای پس...!
شما بگو به کدامین سوی روی گردانیم؟انتظاری بی پایان از سویی...ودشواری ها از سویی دیگر،محرک نومیدی مایند!
چشم به راه بهار آمدنت بودن ،چه گوارا...ای قرار دل های بی قرار!ای نازدانه هستی!تا کی در انتظار روزها وسال هارا شماره گری؟!
ای دلبر غائب از نظر!چه بگویم که خود می دانی چه در دل می گذرد...مولا جان .. هفته ها که دیگر هیچ ....
چله هایم بی تو در حال عبور است....دعایی نما تا ریشه کن کنیم هر آنچه مانع رسیدن به شماست... !
سلام بر ماه وماه پاره آسمانی اش!سلام بر موعود انبیاء!سلام بر منجی آدمیان!سلام بر مهربان ترین انسان!
قرار دلهای بی قرار!...
حالت چطور است؟
این روزها بیشتر از ساعت های همیشگی زندگی ام دلتنگت شده ام.نمی دانم چرا هر چه سعی می كنم كه زود به زود سراغت را بگیرم وبرایت نامه ای بنویسم نمی شود.نمی دانم... شاید خودت نمی خواهی؟ در ست است...؟؟اگر اینطوری است كه دیگر باید بروم وخودم را میان تمام دلتنگی ها پنهان كنم.اما تو را می شناسم.می دانم كه اینگونه نیستی.چند روزی است كه صدای پیچك های حیاطمان را می شنوم كه در گوش هم پچ پچ می كنند. نمی دانم چرا تا مرا می بینند اخم شان تو ی هم می رود واز من رو ی بر می گردانند.هرچه فكر كردم دلیلش را نفهمیدم.تا اینكه امروز وقتی تار عنكبوت های چسبیده به كنج پنجره همیشگی اتاقم ؛كه شبها از آنجا با تو درد دل می كردم ؛را دیدم تازه فهمیدم كه پیچك های حیاط كه پایین پنجره جاخوش كرده اند چه پچ پچ می كرده اند.آنها دلتنگ نجواهای شبانه من وتو با هم شده بودند.بهتر بگویم در د ودل هایم با تو لالایی شبانه آنها بود برای خوابی آرام وآبی.
بهانه ...!!!!!!!
دلم برایت عجیب تنگ شده تو چه؟؟می شود ببینمت ودستانت را در دستانم بگیرم.
همین قدر می دانم كه آنها تو را میخواهندو بی تاب تو اند.كاش خودت می آمدی و شبها برای آنها لالایی می خواندی تا بخواب بروند.پس كی می آیی؟؟؟؟؟؟
عزیز فاطمه ای جان من به قربانت
برای روز ظهورت، برای آمدنت
چقدر مانده که کامل شوند یارانت؟
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
به جستجوی تو و خیمه و بیابانت
به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم
بس است این همه دوری بس است هجرانت
تو را قسم به صبوری قلب منتظران
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت
عدالت علوی تو خواب این شهر است
فدای آن لبه ی ذوالفقار برانت
اگر چه لایق احسان تو نبودم من
همیشه شامل من بوده است احسانت
از این حجاب پر از ابر آسمان، آخر
ظهور می کند آن روی ماه پنهانت
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه هـا گم شد
چه هفتهها که رسید و چه هفتهها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد
و هـفـتـهای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
کـــدام جــمـعـه مـــوعـــود میزنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟
بــرای آمــدنـت جـــمــعــهای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـهها همـهشـان خـالی از تـرنـم شد
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن
آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن
از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی
این کودک فراری خود را قبول کن
رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن
گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه
ا ما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن
گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم
رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن
استاد خوب چقدر مهمه؟
کلاس ظهور کِی رسمیت پیدا می کنه، برای برگزاریش کدومش را داریم؟
شاگرد؟
استاد؟
می بینی!!!!!!!!
استاد سالهاست سرکلاس منتظر شاگرد نشسته و شاگردی نیست ...
امان از لحظه غفلت که شاهدم هستی
به جـان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییــم
چه ناله ای چه فراقـــی چه درد هجـــــــــــرانی
نیا نیا گل طــــــــــاهــــــــــا دروغ می گوییـــــــــم
تمام چشـــــــــم براهی و انتظـــــــــــــــــــار و فراق
و ندبـــــــه های فـــــــــــــــــــــرج را دروغ می گوییـــم
دلی که مامن دنیــــــــــاست جـــــــــــــای مولـا نیست
اسیــــــــر شـهــــــــــــــــــــــــوت دنیــــا دروغ می گوییـــم
زبان سخن ز تو گوید ولـی بــــــــــــــــــــــــــرای مقــــــــام
به پیش چـشم خـــــــــــــــدا هم دروغ می گوییـــــــــم
کدام نالـــــه غـربــــــــت کــــــــدام درد فــــــــــــــراق
قســـم بــــه ام ابیــــــــها دروغ می گوییـــــــــم
خلاصه ای گل نرگس کسی به فکرتو نیست
و مـا به وسعت دریا دروغ می گوییــــــــم
مرا ببخش عـــــزیزم که باز می گویم
يکروز شبيه رهگذر برگردي
با کاسه ي آب و مجمري از اسپند
ما آمده ايم پشت در، برگردي
وقتي سر شب که رفتنت را ديديم
گفتيم نمي شود سحر، برگردي؟؟
ما منتظر تو ايم آقا، نکند
يک جمعه غروب بي خبر برگردي
من گوشه نشين کوچه ي برگشتــم
اي کاش که از همين گذر برگردي
پرواز نمي کنيم از اينجا، بايد
در فصل نبود بال و پر برگردي
وقتش نرسيده است اي مرد ظهور
وقتی نگاه آینه را پیر کردهای
دیری است آسمان مرا شب گرفته است
در گوش گیتی طنین افکنده است . آینه ها تمام قد ، به صیقل زنگارهای خویش ایستاده اند ...
آنان که الفبای ظهور نخوانده اند ، گمان می برند که فرو ریختن بنای الحاد شرق ، کاخ شرک
غرب را محکم می کند ، غافل که این زلزله با تمامت استکبار در آویخته است و شرق و غرب
نمیشناسد . این زلزله بناست که سدهای ستم را بشکند ، دوره های فاصله را پر کند و برج و
باروی علو استکبار را از میان بردارد ....
و اکنون عطش ظهور لبهای همه مظلومین جهان را کویری کرده است .
اما ...
اما این لحظه های آخر انتظار ، همیشه سخت می گذرد ...
خداوند ، این چشمان خسته مان رابه ظهور عزیزش و عزیزمان روشن کند، ان شاءالله.
اما به باور آمدنت
به ضریح جاده های دور دست
دخیل بسته ام و
انتظــــــار را شماره می کنم...
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
وقتی تو نباشی
نه چراغ را..
نه آسمان را..
نه زمين ، اين ضمير مبهم را !!
تنها ، بيا...بيا و روشن کن
همه چشمانِ منتظر را ... !!
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است،
من بمیرم،
سر به زانوی غم است،
شیعیان!
مهدی غریب و بی کس است،
جان مولا معصیت دیگر بس است،
شیعیان!
بس نیست غفلت هایمان؟
غربت وتنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم،
غافل از مهدی زهرا گشته ایم،
من که دارم ادعای شیعه گی،
چه بگویم من به جز شرمندگی...؟
و من روزها از پشت نگاه پنجره در جستجوي تو
به آسمان خيره مي شوم.
شايد چهره زيبايت در ماه نقش بندد.
اي جمعه ها غروب نکنيد و اميد ديدنش را از من نگيريد.
مي دانم خواهي آمد ، يک روز که همه در خواب بي خبري باشند.
برای ظهورش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
این تویی که رسیدی و در زدی
هربار این منم که در خانه بسته ام
هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام
دلتنگ توام اما خوب است نمی آیی
یک کوفه فریب و غم،
یک شام پر از محنت
آیی تو شوی تنها، خوب است نمی آیی
یک نیمه ی شعبان را در فکر تو می مانند
از فکر روی فردا، خوب است نمی آیی
یک جمعه فقط ندبه، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی
لاف غم عشق تو ذکر همه ی مردم
بنگر به دل آنها، خوب است نمی آیی
پیش نظر بعضی حاجت بدهی خوبی
اما نه برای ما، خوب است نمی آیی
یک شام سه شنبه را در کوی تو می آیند
دلشان اینجا، خوب است نمی آیی
سرداب تو مخروبه، قبر پدرت ویران
شهر تو پر از اعداء، خوب است نمی آیی
با این همه درد و غم، می سوزی و می سازی
ای منتقم زهرا، خوب است نمی آیی
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پــــروانه شکستن هنـــر انسـان نیست
گـر شکسـتیم ز غفلـت من و مایی نکنیم
یادمـــان باشد اگر شــاخه گلــی را چیدیم
وقت پــرپــر شدنش ســاز و نـوایـی نکنیم
یادمــــان باشد اگــر خـــاطرمان تنهـــا شد
طلب عــشــق ز هـر بی سر و پایی نکنیم
یادمــان باشد اگر حــال خوشی دست بداد
جز برای فرج یار دعایی نکنیم...
:::اللهم عجل لولیک الفرج:::
حتی مجال گریه فراهم نمیشود
ویرانم از درون که شبیه خرابیام
ویرانههای زلزله بم نمیشود
این روزگار هر چه بگویم نمیشود
آنقدر ابریام که نگو، روز، ماه، سال
اصلا چرا همیشه محرم نمیشود؟
گندم نخورده از تو جدایم نمودهاند
شرحاش به این دو جملة مبهم نمیشود
هی صبر پشت صبر... بیا ای همیشه مرد
عالم بدون عشق تو عالم نمیشود
برگرد ای مسافر شبهای انتظار
چیزی که از بزرگیتان کم نمیشود
خدای بیت غزل های آسمانی ها!
نیامدی و کهنسالهایمان مُردند
درآستانه ی مرگاند نوجوانیها
چقدرتهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدرطعنه که: ((دیوانهها! روانیها!
کسی برای نجات شما نمیآید
کسی نمیرسد از پشتِ ندبهخوانیها))
مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو ـ هرکه هستی از آنسوی مهربانیها!
بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بیزبانیها
هنوز پنجرهها باز میشوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانیها
و زرد میشود و دانهدانه میافتد
کنار پنجرهها برگِ شمعدانیها...
ساعت ولادت: موقع طلوع فجر.
روز ولادت از ايام هفته: روز جمعه.
روز ولادت از ايام ماه: 15ماه.
ماه ولادت: ماه شعبان المعظم.
سال ولادت: 255هجري.
مدت عمر و امامت: از لحظه ولادت تا آن موقع كه خداي عظيم اجازه ظهور دهد.
نام مقدس: محمد ، كه رسول خدا(ص) فرمودند: دنيا از بين نخواهد رفت تا مردي از اهل بيت من كه هم نامم است مالك زمين شود.
لقب مبارك: مهدي ، حجت الله ، منتظر ، قائم ، صاحب الزمان.
كنيه شريف: ابوالقاسم و ابوعبدالله.
{حسب و نسب حضرت مهدي موعود(ع) طبق روايات}
از طرف پدري: محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(عليهم السلام).
از طرف مادري: محمد بن نرجس فرزند يشوعا فرزند قيصر يعني پادشاه روم . مادر حضرت نرجس از فرزندان شمعون بن صفا كه وصي حضرت عيسي(ع) بوده به شمار مي رود.
سوي تو ميدوند هان! اي تو هميشه در ميان
در چمن تو ميچرد آهوي دشت آسمان
گرد سر تو ميپرد باز سپيد كهكشان
هر چه به گرد خويشتن مينگرم در اين چمن
آينه ضمير من جز تو نميدهد نشان
اي گل بوستان سرا از پس پردهها درآ
بوي تو ميكشد مرا وقت سحر به بوستان
اي كه نهان نشستهاي باغ درون هستهاي
هسته فرو شكستهاي كاين همه باغ شد روان
آه كه ميزند برون از سر و سينه موج خون
من چه كنم كه از درون دست تو ميكشد كمان
پيش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
كز نفس تو دم به دم ميشنويم بوي جان
پيش تو جامه در برم نعره زند كه بر دَرم!
آمدنت كه بنگرم، گريه نميدهد امان...
اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست.
آفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعلهای بود و دایرهای داغ در دلش میسوخت.
آفتابگردان به من گفت: وقتی دهقان بذر آفتابگردان را میکارد، مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمیگیرد؛ اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه میگیرد.
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را میداند. او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، کاری ندارد.
او همه زندگیاش را وقف نور میکند، در نور به دنیا میآید و در نور میمیرد. نور میخورد و نور میزاید.
دلخوشی آفتابگردان تنها آفتاب است.
آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا.
بدون آفتاب، آفتابگردان میمیرد؛ بدون خدا، انسان.
آفتابگردان گفت: روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی، دیگر «تویی» نمیماند.
و گفت من فاصلههایم را با نور پر میکنم، تو فاصلهها را چگونه پُر میکنی؟ آفتابگردان این را گفت و خاموش شد.
گفتوگوی من و آفتابگردان ناتمام ماند.
زیرا که او در آفتاب غرق شده بود.
جلو رفتم بوییدمش، بوی خورشید میداد.
تب داشت و عاشق بود.
خداحافظی کردم، داشتم میرفتم که نسیمی رد شد و گفت: نام آفتابگردان همه را به یاد آفتاب میاندازد، نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت؟
آن وقت بود که شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم .
کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات
اللّهم عجّل لولیک الفرج
************ *************
به پای مهدی، همه سربازیم / ز ارکان ابر قدرت قرار اندازیم
ما خمارانیم، عبد جانانیم / تا ابد انصارالمهدی می مانیم
اللّهم عجّل لولیک الفرج
************ *************
در تاک مگر شــراب پنهان نشده؟ / در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟
ای بیخبران که مُنکر صبح شدید / در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟
Continue
کاش می شد همه را پاک کرد و یا خاک ...
آسان و ساده است پاک کردن نشانه ها و دشوار خاک کردن آنها ...
گاه چنان بهانه می آورند که نباشند و گاه چنان دلیل می آورند که باشند ...
چقدر فاصله است میان بودن و نبودن ...
چقدر تفاوت است میان خواستن و نخواستن ...
چقدر بار التماس در این واژه ها زیاد است ...
در عین بی محتوایی این کلمات چه ملموس است ، این بایدها و نبایدهای روزگارمان ...
باید...
دلیل نیست ، بهانه است ...
برای فردای بهتر فقط بهانه می آورند که روشن بمانند ...
می خواهند پاک کنند اما غافل از آنکه خاک می کنند...
خاک ...
چه گویا و پر پیام است روش و منش منجی بشریت را از نهجالبلاغه امیرالمومنین علیهالسلام شنیدن.
چه دلنشین است قصههای یوسف زهرا سلامالله علیها را از زبان مظلومش علی علیهالسلام شنیدن.
چه سبز و بهاری است داستان بلبل بوستان انسانی را در ترنم و زمزمههای باغبان امیدها جستجو کردن.
چه عرفانی و جان آفرین است از کلام امام العارفین به سیره سیمای فروزنده فرزندش حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف راه یافتن.
چه پسندیده و پربهاست شیوه حکومت بزرگ حاکم آینده گیتی را از حکمتهای برترین حاکمان تاریخ آموختن و زمامداری حق و عدل مهدوی را از کتاب تبلور عدالت علوی به نظاره نشستن.
یکی از مسائلی که در حکومتهای آخرالزّمان مطرح است، بنا بر اخباری که از معصومان(علیه السلام) وارد گردیده است، سلطه و نفوذ زنان در امور سیاسی میباشد:
امیر مؤمنان(علیه السلام) میفرماید: «... و آن هنگامی است که زنها مسلّط شوند، کنیزان تسلّط پیدا کنند و کودکان حکومت کنند.»
De$ign | کافه حجاب |