♥☆منتظــر مـهـدی☆♥
او خواهد امــــد
پول ها و طلاهاش رو داد و خداحافظی کرد ... داشت از در ستاد پشتیبانی جنگ می رفت بیرون که مسئول ستاد گفت : مادر ، رسیدتون رو نمی گیرین ؟! پیرزن لبخندی زد و گفت : من برای دادن شوهر و دو تا پسرم از کسی رسید نگرفتم ، اینا که دیگه چیزی نیست ...
نظرات شما عزیزان:
De$ign | کافه حجاب |